- مشغول تکاندن خانه و سر و وضع و البته دل و دماغ خود هستیم. و بعد این خانه تکانی نوبت خانه تکانی مشکلتریست. نوبت تکاندن خودمان است. و انتخاب راهی از هزار راه بعد خم تکراری گذشته.
انتخاب می کنیم :
1-
2-
3-
- یهو چشمم به درخت همسایه افتاد که از پست قبلی پر شکوفه شده بود و اومدن بهارو نوید می داد. الان برگهای سبز کوچولوش هم جوونه زدن و با هر نسیم شکوفه های سفیدش سوار باد هجرت می کنن.
نه! رجعت می کنن، به خاک، خواستگاهشون، تا خاکو سرشار از زندگی کنن.
خاک دهنده هم احتیاج به گرفتن داره، احتیاج به تغذیه داره، اونم نه فقط با برگهای زرد پاییزی، اونطوری که دلش می گیره! گاهی هم شکوفه های سفید حالی بهش میدن و بابای پیر اما سر زندشونو سر شوق میارن.
تازه فقط اینم نیست. وقتی این درختها به میوه میشینن میوههای کمجونتر همون اول به خاک میریزن و اونو برای پذیرایی از بقیه خواهرها و برادرهاشون تقویت می کنن .
مثل مامان گربه ها که گاهی اگر بعد زایمان غذا نداشته باشن یکی از بچه ها شونو می خورن تا بتونن به بقیه شیر بدن و بزرگشون کنن. این رسم طبیعته .
بر خلاف تصور ما " ابر و باد و مه و خورشید و فلک " در کار نیستن تا ما نانی به کف بیاریم، بلکه ما در کاریم تا غربیل شیم، یکی یکی فدای بقای هدیگه شیم اونم بدون انتخاب، تا طبیعت از انسان خالی نمونه و ناقص نشه.
ما نخواستیم " مگس از سر انگشت طبیعت بپرد " ، تو هم نخواه که ما از سر انگشت طبیعت بپریم.