Wednesday, June 28, 2006

می چرخد


می چرخید
چون برگی در باد
و من بر آن نشسته بودم
...
آیا می آید
می نشیند بر زمین
و سرگردانی اش آیا پایان خواهد یافت
...
می چرخد
می چرخد
...
و من چشمم به انتظار
منتظرم تا آرام گیرد
برگ، در آغوش باد
...
و برگ
غلطان و خندان
رقصان و آوازخوان
...
و چشمهای منتظر
در خواب
...
و برگ
هنوز هم در باد
...
می آید، می نشیند روی صندلی، جلوی من
نه می شنود،
نه حرف می زند،
نه می بیند،
اما هست
و من
بدون کلمه ای
بر قلبش خالی می شوم
هنوز مقابلم نشسته است
و من
خیس خیس
خیس اشک
دیگر نه می شنوم،
نه حرف می زنم،
نه می بینم،
فقط هستم
...
پات
...
دوباره بازی کنیم؟

Sunday, June 18, 2006

بدون شرح



یه شرح کوچولو : چند روزه این برگه ها رو خواهران ... مثل کاغذ های تبلیقاتی تو خیابون پخش می کنن

Thursday, June 15, 2006

روز ملی گل مبارک همه

تقدیم به شما

Friday, June 02, 2006

امون بده


"امون بده
امون بده
فقط یه بار
خدا نمی شه مهلتی به من بدی
بزرگوار امون بده
فقط یه بار امون بده"

یکی از اون روزهای بد
روزهایی که دعا می کنی و امون می خوای
اما ،

" نه صدایی
نه سکوتی
نه ندایی، سویی"

و گوشه یه اتاق منتظر می مونین که بگذره
اما نمی گذره
و دلتون می خواد سنگینی روزتونو با کسی قسمت کنین
اما کسی نیست
و تنهایی ، تنهاییتونو سنگینتر می کنه

"و آدم با این همه دوست
هنوز هم تنها"

و تنها صدا امروز
"صدای فاصله هاست"
.