Wednesday, June 28, 2006

می چرخد


می چرخید
چون برگی در باد
و من بر آن نشسته بودم
...
آیا می آید
می نشیند بر زمین
و سرگردانی اش آیا پایان خواهد یافت
...
می چرخد
می چرخد
...
و من چشمم به انتظار
منتظرم تا آرام گیرد
برگ، در آغوش باد
...
و برگ
غلطان و خندان
رقصان و آوازخوان
...
و چشمهای منتظر
در خواب
...
و برگ
هنوز هم در باد
...
می آید، می نشیند روی صندلی، جلوی من
نه می شنود،
نه حرف می زند،
نه می بیند،
اما هست
و من
بدون کلمه ای
بر قلبش خالی می شوم
هنوز مقابلم نشسته است
و من
خیس خیس
خیس اشک
دیگر نه می شنوم،
نه حرف می زنم،
نه می بینم،
فقط هستم
...
پات
...
دوباره بازی کنیم؟

3 comments:

شايگان said...

:)

شايگان said...

:)

Anonymous said...

دفعه‌ي اول که اين شعرو خوندم خيلی به نظرم موسيقايي اومد...
غلطان و خندان
رقصان و آوازخوان
...يک موسيقی توی بلاگ‌ات بذار