Thursday, August 07, 2008

در نیابد حال پخته هیچ خام

" آن یکی آمد در یاری بزد
گفت یارش کیستی ای معتمد
گفت : من! گفتش برو هنگام نیست
بر چنین خوانی ، مقام خام نیست
خام را جز آتش هجر و فراق
کی پزد ؟! کی وارهاند از نفاق
رفت آن مسکین و سالی در سفر
در فراق دوست ، سوزید از شرر
پخته گشت آن سوخته ، پس بازگشت
باز گردخانه انباز گشت
حلقه بر در زد به صد ترس و ادب
تا که نجهد بی ادب لفظی ز لب
بانگ زد یارش : که بر در کیست آن؟!
گفت : بر در هم تویی ای دلستان
گفت : اکنون چون "منی" ، ای "من " در آی
نیست گنجایش دو "من" را در سرای "


اینطوریه؟
شایدم آدمها خیلی تغییر کردن ،
وقتی بچه بودن تو کتابا می نوشتن که از مورچه یاد بگیر وقتی می خواد دونه ای رو از دیوار بالا ببره و به خونه برسونه ، شاید هزار بار دونه می افته و مورچه بر می گرده و دوباره حملش می کنه تا موفق شه
اما الان می گن اون مورچست که یه راهو هزار بار میره تا موفق شه، برای انسان هزاران راه و هزاران هدف وجود داره
یکی درو به روت وا نکرد دیگه اون درو نزن یه در دیگرو امتحان کن
نمی دونم
شاید از تبعات خوردن زیاد فست فود باشه
اما دیگه مردم میل ندارن صبر کنن تا خامشون پخته شه
یه در راحتتر
و یه غذای آماده رو ترجیح میدن
و دنیا پر شده از غذاها و آدمهای خام
یا حداکثر زود پز شده