Friday, May 26, 2006


سلام دوستان.
مرسی که به وبلاگم سر میزنین راستش این مدت اونقدر سرم ، نه بهتره بگم فکرم، شلوغ بود که حتا کامنتهامو هم نخونده بودم و الان از دیدن دوستانی که با وجودغفلت من به یادم بودن خیلی خوشحال شدم.
و اومدم که تشکر کنم.
دیگه همه کارهای کنکور آزاد و سراسری ( جز آماده کردن مدرکم که منیره عزیز روحسابی به زحمت انداخته) تموم شده و من منتظرم ببینم بالاخره هیچ دانشگاهی منو به غلامی می پزیره یا نه؟
تو این مدت هم سعی می کنم از(احتمالا) آخرین تعطیلات تابستونیم حداکثر استفاده رو ببرم. سرم رو با هنر و ورزش و ادب و فرهنگ گرم میکنم و سعی می کنم طعمشونو توی دهانم نگه دارم چون بعد تعطیلات دوباره درس ویا کار شروع می شه و وقت جیره بندی.

شرح احوال من اینه :
شما چطورین؟

Wednesday, May 03, 2006

مسلمانان مرا وقتی دلی بود
که با وی گفتمی گر مشکلی بود
به گردابی چو می افتادم از غم
به تدبیرش امید ساحلی بود
دلی همدرد و یاری مصلحت بین
که استظهار(?) هر اهل دلی بود
دلم رفت و غمم بر هم شد انبار
صدایی در نیامد از گلویم
نه همدردی نه آرامی نه یاری
فقط صبرم به فریاد من آمد
من و صبر و غم و شبهای بسیار
و یار واپسینم هم تلف شد
بقدری قصه ها با غصه پر شد
که صبرم هم ز غمخواری تلف شد
کنون من ماندم و شبهای بسیار
حکایتهای نو و تازه دارم
و می ترسم اگر برگی بخوانم
حدیثش درد و رنجی تازه آرد
کنون من ماندم و شبهای بسیار
حکایتها ز عمر جاودانم
دلم رفت و ندارم یار و همدم
حکایتها برایش من بخوانم