Thursday, January 21, 2010
دعا
خدایا ، تو چند سال گذشته، باوجودیکه آرزوهای زیادی داشتم اما فقط یه چیز ازت خواستم،همیشه ازت خواستم که کمک کنی آدم بهتری بشم، حس میکردم دارم از اصل وجودم دور میشم، از تو از قلبم و فکر میکردم آدم خوبی نیستم و دوستم نداری، چون دنیا رو می خوام، ازت خواستم نگذاری اینطوری شه .و تو این کارو کردی،راه رسیدن به تو برای من خیلی دردناک بود،یه روز از پیچ یه خیابون میگذشتم که دیدم یه مرد ترسناک ایستاده، ( توضیح : تو کوچه های شهر ما زیاد اتفاق می افته که کیف میزنن و تو این پروسه خیلی مخصوصا خانوما صدمه جسمی دیدن، حتی اگه مقاومت نکردن)خوب منم ترسیدم اما به راهم ادامه دادم که همون موقع از همون پیچ یه ماشین پیچید که اونم از دور فکر کرده بود این مرده واسه کی کمین زده و بعد منو دیده بوداتفاقا اون ماشین دختر داییم بود. و تا ایستاد و با من حرف زد مرده زد به چاک.وقتی رسیدم خونه گفتم خدا بهم پیغام داده که دوستم داره و مراقبمه .دو روز بعدش من دوتا از ارزشمندترین چیزهای زندگیمو از دست دادم.و به خدایی که پشت پیچ جاده مراقبم بود پناه بردم.ااز اون روز یه سال گذشته، و من حالا احساس میکنم آدم بهتری هستم، آره . من به خدا ایمان آوردم، خیلی چیزهارو که قبلا درک نمیکردم درک میکنم ، روحم در مسیری قرار گرفته که میخواستمو حالافکر میکنم که خودمو پیدا کردم ومیخوام رسما، جلوی همه شما از خدایی که حالا بهش ایمان دارم ، چیزهای که آرزوشو داشتم اما هیچوقت ازش نخواستمشونو و به خاطرشون بهت دعا نکردم بخوام.
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
2 comments:
خیلی عالیه عزیزم
و اینکه...
درکت می کنم و برات بهترینها رو آرزو می کنم
maryamii jonam...are manam movafefgam.RASTY ON OTOBOSE TO MASHAH RO NAGOFTY......
Post a Comment