کنار پنجره پشت میزم نشستم و پنجره رو باز گذاشتم. باد خنکی میوزه و لغزشش روی پوستم نمیذاره بنویسم آخه خیلی لذت بخشه.
پشت خونمون یه مهد کودکه که بچه هاش اومدن توی حیاط و دارن هرچقدر دلشون میخواد داد میزنن و انرژی شونو خالی میکنن.
باد گاهی یهو تندتر میوزه
و من
نمیتونم لبخند نزنم
دنیا قشنگه، دوتا چشم باز برای تماشا میخواد،
آدمها پر محبتن و یه قلب باز برای عشق ورزیدن میخوان،
راه ها درازن و دو تا پا برای رفتن میخوان،
دشتها وسیعن و لحظه ای برای آرمیدن میخوان،
عمرها کوتاهن و آرامشی برای خوب زیستن میخوان.
تو کجایی؟
آیا برای زیستن این روزهای زیبا آماده ای؟
دستهایت آیا ، برای لمس هستی بازند؟
غروب امروز گوشه ای خلوت پیدا کن
و بنشین و ذهنت را خاموش کن، بگذار دقایقی قلبت زندگی کند.
بگذار پوستت از لمس باد لذت ببرد.
نفس بکش،
این هوای پاک را نفس بکش،
و فکر کن این همان هواییست
که دنیا را گشته
سالیان سال زیسته
کسان بسیاری را لمس کرده
و از شادی و آرامش به پرواز در آمده است.
سبک شو
آسان زندگی کن
در طبیعت فدم بزن
لذت ببر
عشق بورز
ببخش
بخند
برقص
و حتی به دکمه های کیبردت هم احترام بگذار.
No comments:
Post a Comment