Wednesday, September 08, 2010

و ....

"روزها میگذرند
و مرا شوقی فرا میگیرد،
شوق ...."
این چند خط از یک خاطره بود.
اما روزها که میگذرند مثل یه معلم صادق و بی تعارف و حتی کمی هم بی رحم، درسشونو میدن و میرن،
و روزها اینطوری می گذرند.
مدتیه شانس شاگردی استادی رو دارم که بعد 26 سال مدال طلای بیونال بین المللی نقاشی امارات رو به ایران آورده . شانس بزرگیه و دارم سعی میکنم بیشترین بهره رو ازش ببرم، و دارم تند و تند کار میکنم.
ماه رمضون هم داره تموم می شه و شاید فزصتی بود که در سکوت درون و بیرون حتی در خلوت شکم، کمی به خودمون نگاه کنیم،
دعا کنیم، اول برای اینکه یادمون بیاد چه چیزهایی برامون مهمترن و چه چیزهایی رو تو زندگی مون واقعا میخوایم- بعد برای اینکه با اراده و اعتمادی و شاید خیلی چیزهای دیگه که از این دعاها بدست میارین به خواسته هامون برسیم.
امیدوارم همه تون به آرزوها و خواسته هاتون برسی. اگه تا حالا دعا نکردین، امشب آخرین شب ماه رمضونه پس اگه خواستین چند دقیقه ای با خودتون خلوت کنین و خواسته های فلبی تونو با یه دعا مرور کنیم .
و برای همه دنیاهم آرامش و صلح و عشق بخواین.

No comments: