Monday, October 11, 2010

آره من خوش شانسم
خیلی هم خوش شانسم و به خیلی از چیزایی که از ته دل خواستم رسیدم
خدارو شکر
اما شاید به اندازه کافی خوب نیستم
کاش میدونستم چطور خوب تر باشم
کسی یه خودآموز خوبی سراغ نداره
یا یه معلم خوبی؟
وقتی حواسم نیست خیلی چیزا رو از دست میدم و خیلی چیزا بدست میارم و قدرشونو نمی دونم
خیلی دیر زندگی کردن رو یاد میگیرم
دیر چشمهامو باز میکنم
و دیرتر دستهامو
و قلبم
که کنترل بازو بسته شدنش دستم نیست و وفتی باز میشه میترسم و میبندمش و وقتی باز نمیشه نگران میشم و بهش فشار میارم و فکر میکنم شاید مشکل از قلبم باشه اما
مشکل از کلیده
و ترس
و من فرمانروا
که نمیگذاره زندگیمو کنم
اشکهام میریزن اما ، فقط همدردی میکنن با قلبم
و من میگذارم که بیان چون چه فایده که به قلبم بگم مشکلی نیست ،وقتی هست و قلبم داره مکافات کار منو پس میده.
شاید چون به اندازه کافی خوب نیستم اینها سرم میان؟
و البته چون آزاد نیستم.
از کجا شروع کنم و به کدوم جهت برم؟
"کجاست سمت حیات"
سهراب تو چیزی فهمیدی؟

No comments: