- دیروز اختتامیه جشنواره هنرهای تجسمی جوانان بود و من تازه فهمیدم چرا به نسل ما میگن نسل سوخته
من جایزه اعزام به ونیز رو می خوام!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
- هفته آینده قراره چند روزی بریم مشهد، شهری که برای من پر خاطرست و دوستانی عزیزی که پیدا کردم و بعد در اوج دوستی از هم جدا شدیم و هر کس رفت هر جا که زندگی بردش. یادمه همون روزا برای خداحافظی نوشته بودم "چه چیز ارزش این را دارد که با یک دوست خداحافظی کنی؟"
- پرستو خانوم خونمون بالاخره مادر شد. این روزا سرش خیلی شلوغه باید برای 4-5 تا جوجه کوچولو هم غذا پیدا کنه البته با کمک جفتش . این مدت زیاد درباره پرستوها نوشتم اما بیشر از اینا بهشون فکر کردم شاید چون پرستوها همیشه برای من سمبل شادی و خوشبختی و سفر بودن ودیدن یه پرستوی تنها و احتمالا غمگین منو شوکه کرد
این روزا دیگه جایی پرستو نمی بینم پرستوها مهاجرن و دسته دسته میان ، تخم میگذارن و بچه هاشون که قوی شدن باهم برمیگردن . اما انگار همه یا اکثریت رفتن و پرستوهای ما هنوز خیلی مونده تا جوجه هاشونو از آب و گل در بیارن .منم پیش خودم فکر کردم عجب غریزه مادری چه ها که نمیکنه پرستوی ما از تنها موندن نترسید و روی تخم هاش نشست با وجودیکه شاید دوستاش و حتی جفتش رفتن و تنها موند . تخم هاشو رها نکرد . منو به یاد فیلم نمیدونم م مثل مادر (یا شایدم اسم دیگه ای داشت) میندازه که وقتی فهمیدن بچه شون ناقصه پدره همه سعیشو کرد تا بچه رو از بین ببره اما نتونست و بعد به دنیا اومدنش نمی خواست ازش نگهداری کنه اما مادرش برای نگه داشتن بچش از همسرش جدا شد و بچه شو بزرگ کرد.
No comments:
Post a Comment