"چی بگم؟ همه حرفها قبلا زده شده ، اونم به قشنگترین صورتش. "
من چکارم؟ فقط یه خیاط ساده که با تیکه تیکه های بافته ها می خواد یه پست چهل تکه بسازه.
" این دگر من نیستم من نیستم
حیف از آن عمری که با من زیستم"
بعد مدتها بی معرفتی نسبت به خودم و همه دل مشغولی هام
" گاه در بستر بیبماری من
حجم گل چند برابر شده است"
امروز سری زدم به سهراب. سهراب مهربونی که چند شب پیش ازرو رفته بود و خودش پا پیش گذاشته بود اومده بود تو خواب من، لبخدی زده بود و سبکم کرده بود. اما منه سایه سنگین تا امروز سراغش نرفتم .
امروز کمی از خجالت خودم در اومدم و سری زدم به هوای سابقم و بعد مدتها تونستم یه دم سیر نفس بکشم.
" همیشه پیش از آنکه فکرش را کنی اتفاق می افتد"
"چرا نگاه نکرم"
" باغ ما در طرف سایه دانایی بود"
"چرا نگاه نکردم"
خیلی وقت بود که سهمم رو ا ز زندگی بر نداشته بودم .
" سهم من از زندگی پنجره ایست که آویختن پرده ای آن را از من می گیرد"
"پرده را برداریم
بگداریم که احساس هوایی بخورد"
ای بابا
هنوز بلد نیستم، پرش داره می ره و خالیش می مونه اما من هنوز یاد نگرفتم نوش نوش نوشش کنم .
"شراب را بدهید
شتاب باید کرد"
یکی هولم بده
3 comments:
سلام مريم گل من ، خوبي ؟
چي جوري مي تونم هولت بدم ؟! اگه پيشت بودم زورم بهت مي رسيد ولي از اين فاصله دور ... !!!
اگه خودت واقعن بخواي ميشه يه كاريش كرد دخمل نازي نازي ...
( تل كه كه كردي بهم، بهت نشون مي دم ;) )
بايد امشب بروم....بايد امشب چمداني را كه به اندازه تنهايي من جا دارد بردارم...........و به سمتي بروم كه درختان حماسي پيداست.كفشهايم كو سهراب؟؟؟؟
Post a Comment